1. شاید باید قیدِ خیلی شان را همان اوَلـترها میزدم.

دُرُست همانجا که به "آدم بودن"شان شَک کردم...

وقتیـ تصمیم به گُم شدن گرفتند، هرگز نباید دوباره پیدا میشدم!


2. دیشبــ همه چیز را گفت.

همه چیز را.

دُرُست وقتیـ یکـماه پیش ایستاده بودم، فریادکِشان پا میکوبیدم که حقیقت را بگو!

نگفت و من اِحساس کردم همان شب برای همیشه در این دو سال ویران شدم. 

در عوض ایستادم و گفتم: "کاش هیچوقت راست نمیگفتی. برای راست گفتن دیر شده... لااقل میذاشتی تصویرِ خیالیِ خوبت حفظ میشد."

+ از پیش نوشته شده

+ وقتیـ فکر میکنی برای همه چیز دیر شده... وقتیـ فکر میکنی گَند خورده به اعتمادِ چند سالَت... وقتیـ فکر میکنی تنها راه اینِ لبخند بزنی بگی ممنون بابتِ گَندی که زدی!