من از تمامـ ِ مردها به تو پناه آورده اَم؛

این را اِمشب وقتیکه با آقای الفــ حرف زدم، فهمیدم.

حرف را عوض می کنی یعنی دلت نمی خواهد به آن موضوع حتی فکر کنم. از استخر می پُرسی. بدتر داغ دلَم تازه می شود.

اِی وای که اگر تو نبودی... 

اِی وای که اگر تو نباشی...

به حتم دیوانه شدن َم حتمی ست. 

حرف های روژین را برایت بازگو می کنم. اِنگار که حرف های خودم است. همزمان اَشک هایم جاری می شود. روحـاً سنگین شده اَم. از دست هم جنس های از خدا بی خبرَت عصبانی اَم. پشیمان شده ای... از وضع پیش آمده. رفع و رجوع می کنی ولی دیر شده. زخم کهنه اَم بدجور سر باز کرده...

در این اوضاع ِ فقط ممکن دلگرم َم به بودن تو.