- وقایع نگار
- سه شنبه ۸ تیر ۹۵
- نظرات [ ۷ ]
- وقایع نگار
- سه شنبه ۲۴ آذر ۹۴
- نظرات [ ۶ ]
- وقایع نگار
- يكشنبه ۸ آذر ۹۴
- نظرات [ ۱۰ ]
- وقایع نگار
- سه شنبه ۳ آذر ۹۴
- نظرات [ ۸ ]
- یک ساله که وضع همینه. بیشتر از این نمی کِشم.
- می شه هی اینُ نگی؟
- نه، چون دیگه نمی شه. اون صبر لعنتی مُ دیگه از دست دادم. حالا بشین با دیوار بحث کن!
- چشـــــم. [خنده]
- کاری نداری؟
- نه عزیزم. [خنده بلندتر حین بوسیدن]
- عصبانیت من خنده داره؟
- اوهوم. آخه از این بحث ـا هزاربار داشتیم.
- دیگه نداریم، خانوم.
- باشه آقا. [شوخی]
- شُل مغز! [لبخند]
- قربونت برم. چه جوشی آوردی. ریلکس هانی. [خنده]
- بای مهگل
- بای. بعداً بهت زنگ می زنم.
- [مکث]
- خب آخه دلم نمی آد بهم بزنیم. [خنده]
- منم نمیومد ولی نمی کِشم. یه کاری کردی که خودم دیگه گند زدم
به همه چی...
- می کِشی... [بی تفاوت]
منم انقدر حس کردم دیگه نمی کِشم. عادیه!
- مشکل داری به خدا [هاج و واج]
- از این خندم گرفت که من اومدم قاطی کنم دیدم تو از من قاطی تری... [خنده]
- یه بار دیگه بخندی...!
- خب دست خودم نیست... باشه، آروم می خندم.
- بیا! سرمم درد گرفت. خوشحالی الان؟ بخند...
- نچ
- شبیه مَشَنگام الان؟
- نچ [حق به جانب]
شبیه چیزایی [شیطنت]
چی بود؟!!!!! آها... چیزا! [لبخند]
- وقایع نگار
- يكشنبه ۱۷ آبان ۹۴
- نظرات [ ۲۴ ]
- آخرین بار کی [سیگار] کشیدی؟
- یادم نیست.
- غلط کردی. به نظر میاد اخیرا کشیده باشی.
- نه، ترسی ندارم...
- ترس که نه ولی عواقب داره چون منم میکشم.
- تنها دلیلی که نمی کشم واسه احترام به مادرمه.
- پس من چی؟ [وا رفته]
- ربط نده! [نیشخند]
- منم خوشم نمی آد تو بکشی ولی تو فقط واسه مادرت نمی کشی؟
- هوم
- خیلی [...] ای! یعنی واسه من مراعات نمی کنی؟ [داد]
- تو خودت بهت بدن می کشی.
- چرا الکی ربط میدی؟ نه نمی کشم چون یکبار کشیدم دیدم چی گفتی! [دل ِ پُر]
- خب... چیکار کنیم؟
- از همین حرفاته که آدم بهش برمی خوره. همین رُکی بیش از حدت. فکر نمی کنی به آدم برمی خوره!
- عجب! آقا اصلا واسه تو نمی کشم. [خنده]
- من اینجام. تو جلوی من داری می گی من به خاطر تو نیست که نمی کشم. لااقل بذار برم بعد اینُ بگو. من به خاطر خودم نمی گم نکش. به خاطر سلامتی خودت می گم. من بهت اهمیت می دم ولی تو چی؟! [دلخوری]
- ای بابا...
+ به علاوه فحش های سانسور شدۀ خودم!
- وقایع نگار
- چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴
- نظرات [ ۱۰ ]
یک. دکتر مستوفی از طب رایج که گفت بلافاصله به طب همیوپاتی پرداخت. از آن جا که علاج درد زنانه قرص های ضدبارداری آن هم تا آخر عمر و حتی بدون درمان است، طب همیوپاتی را پیشنهاد کرد و طبیعتاً چون از عوارض های LD مطلع بودم، پذیرفتم.
همیوپاتی [همسان درمانی] یک شعار دارد: "همانند، همانند را شفا می دهد." جدا از این که جلسۀ مشاوره اش برای من که عاشق روانشناسی ام، جذّاب و عجیب غریب بود می توانست علاوه بر دردهای جسمی دردهای روحی ات را هم شامل شود.
مثلاً کدام یک از درمان های طب رایج نگاه می کند اگر تو معده دردت عود کرده شاید از نظر روحی مساعد نبوده ای؟ معمولاً با یکی دوتا قرص رانیتیدن و دایمتیکون سر و ته دردت را هم می آورند.
دو. مشکلات مردان مریخی ، زنان ونوسی - این داستان: تَلـۀ زن و فریب خوردن مرد =))
- دو سال پیش خوشحال بودی؟
- نسبتاً
- چرا؟
- راحت تر بود.
- چی؟
- همه چی
- بیشتر از وقتی که با من بودی و هستی؟
- فکر کنم.
- یعنی تو قبل تر که من نبودم خوشحال تر بودی؟ [اعصاب کنترل شده] یعنی داری میگی با یک آدم دپرس [!] خوشحال تر بودی؟ [فریاد] واقعا که! با بعضی از حرف هات آدمو بدجور خورد میکنی. [بغض]
- من فقط جواب سوالتو دادم.
- این جواب سوال بود؟ عین این بود که من بگم با "ع" بیشتر از تو خوشحال بودم. خب اگر اینطوری بوده غلط کردم با تو رابطه برقرار کردم! دل آدمو می شکنی اصلا. انگار نه انگار که یک سال و نیم باهامی و هنوزم باهام تو ارتباطی. [گریه]
- من یک چیز کلیو گفتم. [عجز]
- نچ، من جزئی پرسیدم توام گفتی فکر کنم!
- خب قبل تر خودم OKتر بودم. اکتیوتر و...
- یعنی نقش من کمرنگ تر بوده؟
- نمی خوام راجع به این موضوع حرف بزنم.
- یعنی چی؟
- فقط گفتم شادتر بودم. همین! [خسته] تلگرام... [لبخند مایل به خنده]
- داری می خندی؟! [اعتراض] خب چرا رُک نمیگی هیچوقت علاقه نداشتی و نداری؟ [تَله]
- همین کارا رو میکنی نمیخوام باشم حرف بزنم.
- شَکَمو بیشتر میکنی. من حسودم... حساسم... ناراحت میشم اینطوری میگی. بهم برمیخوره.
- OK، بگذریم!
گفتی فردا برنامه ات چی بود؟
سه. "باید امیر ُ بشناسی؛ رُکه... خودشه... همینه دیگه... راحت حرف می زنه." یکم مکث می کند. انگار که ناخودآگاه متوجه مسئله ای بزرگ شده باشد ادامه می دهد: "وای مَهگُل تو چطوری باهاشی؟ خیلی سرده. والا به خدا تو صبر ایوب داری. کی اندازۀ تو حاضره اخلاقشو تحمل کنه؟ خدا شانس بده!"
"خب تو یا خیلیا روی گرمشو ندیدید. شاید برای همینه. خودمم نمی دونم. باور می کنی خودشم نمی دونه؟ ما هنوز از احساس واقعی خودمون نسبت به همدیگه چیزی نمی دونیم!"
با تعجب نگاهم می کند. انگار که در نگاه َش می خوانم می گوید: "اعجوبه ها!!!!..."
چهار.
Polly: باهات ازدواج میکنه؟
Aida: نمی دونم... نمی دونم کجاست.
Polly: خدای من!
Aida: اون رفته ولی گفته برمیگرده
Polly: آره ولی همۀ مردا میگن برمیگردن هرچی دیرتر فراموشش کنی تحملش سختتر میشه. باور کن میدونم چطوریه. من شونزده سالم بود و جراتشو نداشتم به کسی بگم...
Aida: پالی اون برمیگرده!...
Polly: سرانجام خودم انجامش دادم. با خودم اون کارو [سقط جنین] کردم و تقریبا جونمو از دست دادم و اون برنگشت. هیچوقت برنمیگردن. چرا باید برگردن؟
خودت که کلماتو میشناسی. تو میشی "فاحشه" بچه هم میشه "حرومزاده" ولی هیچ کلمه ای برای مردی که برنگرده نیست. یه روز تو روز عروسیت یه مرد خوب تو آغوشته و بهم میگی: "پالی! مرسی به خاطر عقل سلیم..."
[Peaky Blinders - Season 1 Episode 2]
- وقایع نگار
- پنجشنبه ۷ آبان ۹۴
- نظرات [ ۴ ]
- سمفونی صد و نود و سوم: خیالات مغشوش
- سمفونی صد و نود و دوم: واژه به واژه درک کن
- سمفونی صد و نود و یکم
- سمفونی صد و نودم: خصوصے |1|
- سمفونی صد و هشتاد و نهم: بوت [بوی تو]
- سمفونی صد و هشتاد و هشتم: غریبه تر از هفت پشت آشنا
- سمفونی صد و هشتاد و هفتم: پُرروش نکن!
- سمفونی صد و هشتاد و ششم: حال زار کودک درون
- سمفونی صد و هشتاد و پنجم: نامه ای به فرزند در آن سوی ماورا
- سمفونی صد و هشتاد و چهارم: می شود فاش همه
- دی ۱۳۹۵ ( ۱ )
- آذر ۱۳۹۵ ( ۲ )
- آبان ۱۳۹۵ ( ۲ )
- مهر ۱۳۹۵ ( ۷ )
- شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
- مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
- تیر ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
- خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
- ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۷ )
- فروردين ۱۳۹۵ ( ۵ )
- اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۲ )
- بهمن ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
- دی ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
- آذر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
- آبان ۱۳۹۴ ( ۲۲ )
- مهر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
- شهریور ۱۳۹۴ ( ۶ )
- مرداد ۱۳۹۴ ( ۳ )
- تیر ۱۳۹۴ ( ۱۹ )
- خرداد ۱۳۹۴ ( ۴ )
- سمفونی صد و شصت و یکم: Daddy تُخس My
- سمفونی صد و پنجاه و هفتم: #بے پدر
- سمفونی صد و شصت و سوم
- سمفونی صد و پنجاه و نهم: Congratulations To A&R
- سمفونی صد و شصت و چهارم: باریدم
- سمفونی صد و چهل و پنجم: "بختیاری بودن" Be Proud Of
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی صد و پنجاه و چهارم: من و تو
- سمفونی صد و پنجاه و ششم: یاس
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی پنجاه و هشتم
- سمفونی چهل و ششم: نخوان مرا
- سمفونی صد و چهل و ششم
- سمفونی صد و پنجاه و پنجم: و باز غم
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی صد و چهل و پنجم: "بختیاری بودن" Be Proud Of
- سمفونی نود و نهم: جُنون ِ همبرگری!
- سمفونی شصت و هشتم: ع
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی پنجاه و سوم: یادم هست! یادت نیست؟
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی شصت و دوم: 00:20
- سمفونی صد و چهل و ششم
- سمفونی صد و پنجاه و پنجم: و باز غم
- سمفونی صد و چهل و سوم: بی ثباتی
- سمفونی نود و نهم: جُنون ِ همبرگری!
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی هشتاد و ششم: زن ِ بدموقع
- سمفونی شصت و هشتم: ع
- سمفونی نود و دوم: محض ِ بیخودی