1. این که چند ماه تحت فشارهای عصبی روح و روانم دستخوش بازی استرس های لعنتی می شد، مهم نیست ولی این که چند ماه شده و هنوز از همان حالت ِ زنانه [پر*ود] خبری نیست واقعا نگرانم کرده.
از نظر من ِ دکتر گریز این روند هر وقت که استرس های شدید دارم به سراغم می آید ولی نهایتا به دکتر رفتم. با چشم های گرد شده از اضطراب و به قول روژین "تو هروقت که استرس داری از دور چراغ می زنی، با آن رنگ پوست روشن که از ترس به کبودی می زند." به دهان دکتر خیره مانده و منتظر واژۀ کیست یا سرطان بودم! 
دکتره هم که انگار فهمیده بود با یک حالت خاص خندید. گفتم: ممکن است کیست داشته باشم؟ باز خندید و عمیق نگاهم کرد: حالا یک سونو بده. اگر چندتا کیستم بود جای تعجب نداره. با چندتا قرص از بین میره... 
من محو حرکات ریلکس دکتر بودم. وقتی نور زد، سر که بلند کرد زیر هر کدام از چشم های میشی اش اندازۀ سه بند انگشت گود رفته بود و به کبودی می زد. انگار که یکی با مشت کوبیده باشد هم تو رفته بود و هم سیاه شده بود. بدجوری تو ذوق می زد.
یک آمپول پروژسترون داد که به لطف روغنی بودن آن الان که سه روز گذشته هنوز افلیج وار لنگ می زنم. 
قرار است فردا آزمایش و سونو را با هم بدهم...
به قول میم "با استرسی که تو داری اگر موردی هم نداشته باشی تا روز نتیجه یا مورددار می شوی یا از دست می روی."

2. متعاقباً پس از ماجرای لوس بازی در آوردن میتی برای دو به هم زنی من و الف اسمیـ باید از قضیۀ کات خودش و او آنقـــــــــدررررر خوشحال شده باشم که بال و پر درآورده باشم! ولی دیشب که شاهد استاتوس بازی های مسخره شان با همدیگر بودم پی بردم ارزش رابطه ها به مو بند است. آن هایی که تا دیروز عاشق و معشوق هم بودند ممکن است امروز یا فردا دشمن های خونی یکدیگر شوند. [آن هم به شرط چاقو] 
بعد... نیلوفر داشت می گفت: مژگان را می بینی؟ با این پسره جدیدا دوست شده. هرروز عکس، هر روز استاتوس... اه، شورش را درآورده. حالا انگار قحطی آمده این پسره افتاده رو زمین. حتی عکس تلگرام خودش را برداشته عکس پسره را گذاشته. آخر آدم انقدر ارزش خودش را پائین نمی آورد. همین این پس فردا که به هم زد دیدنی می شود...
از نظر من هم درست می گفت. دخترهای دور و برم تا اوایل رابطه ارزششان را آنقدر پائین می آورند که وقتی ضربه می خورند تا جان دارند هرچه اشک بریزند و فحش بدهند خالی نمی شوند. 
دیگر نه مثل سابق به روابط آدم ها اهمیت می دهم و نه حسودی ام می شود چرا که آدم ها مهلت غبطه خوردن به آن را هم به تو نمی دهند.