1. یکی از کارهای هر روزم حول و حوش ساعت های 10 تا 12 چک کردن سایت لعنتی UNI نسبتا محترم است. دیگر عادت شده تا لپتاپ را باز می کنم دستم ناخودگاه به Mouse می رود و طی 4 کلیک ساده صفحۀ لعنتی تر را می آورم تا بشود آینۀ دق من!
آخرین نمره هنوز نیامده و من هنوز نمی دانم کی قرار است آن مسئول لعنتی ترین این نمرۀ ما را بر سایت بگذارد. حالا نه این که فکر کنید از آن دانشجوهای زرنگ و درسخوان کلاس هستما! نه... موضوع اینجاست این تنها درسی است که پس از یک فقره خر زدن فکر می کردم نیافتم! اما با این کش دادن ها هرچه می گذرد بیشتر شک می کنم که بیافتم.
حالا با این تفاسیر فکر کنید امروز سایت آپ شده بود با این مضمون که: به اطلاع می رساند آزمون آن درس هایی که خارج از منبع و دارای ریزش بالا بوده دوباره در تاریخ فلان گرفته می شود...  همچنان که زیرلب یکی از چند فحش های مثبت 18ام را حوالۀ خاندان محترمشان می کردم، چک کردم دیدم خوشبختانه ما عایقیم!
آی به جای آن بدبخت های فلک زده ای که قرار است دوباره در این گرما Reخرخوانی [دوباره خرخوانی] کنند، تا اشتباه چهارنفر دیگر را جبران کنند، حرص می خوردم!!!!! :| 

2. دوربین جلوی گوشی موبایلم را باز کرده بودم و اداهای جورواجور در می آوردم یعد یاد حرف بابابزرگم افتادم که می گفت: "بعضی از زشتی ها هست که صورتُ بانمک می کنن!"