- وقایع نگار
- سه شنبه ۱۸ خرداد ۹۵
- نظرات [ ۱۹ ]
- وقایع نگار
- يكشنبه ۹ خرداد ۹۵
- نظرات [ ۹ ]
چقدر بد به هم ریختیم
با خبر رفتن "هادی پاکزاد"...
- وقایع نگار
- شنبه ۸ خرداد ۹۵
- نظرات [ ۵ ]
طرفـــ انقدر غرقِ بدبختی های - درونی - فکریِ خودشِ که وقتی می پُرسی: "با کسی رابطه داری؟" واسَش مُضحک و تعفُن آوره!
- وقایع نگار
- پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۵
- نظرات [ ۴ ]
مهم نیست که چی شد
مهم اینِ هر چی اَم می شد، همین می شد.
- وقایع نگار
- دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۵
- نظرات [ ۹ ]
- وقایع نگار
- جمعه ۱۰ ارديبهشت ۹۵
- نظرات [ ۵ ]
- وقایع نگار
- شنبه ۲۸ فروردين ۹۵
- نظرات [ ۹ ]
- وقایع نگار
- سه شنبه ۱۰ فروردين ۹۵
- نظرات [ ۱۱ ]
- چشم خوشگلِ من
- ببین! من Bf دارم!
- زشت! چشم زشتِ! هرکی از هرکی تعریف کرده Bf ِش شده؟!
- ... [اِهِم اِهِم، Poker Face با رگه های عمیقِ ضایع شدن]
- وقایع نگار
- شنبه ۲۲ اسفند ۹۴
- نظرات [ ۷ ]
مرد گفت: همه چیز تمام شد. من برگشتم.
چمدان را روی زمین گذاشت و به سوی زن قدم برداشت.
زن روبرنگرداند تا ببیند. در حالیکه دست ها را از پُشت به پیشخوانِ آشپزخانه چِفت کرده، تکیه اَش را به آنجا داده بود که مرد روبرویَش ایستاد و با تکان ها و نوازش های مُلایم او را به خودش آورد.
ذهنِ زن فریاد می زد: "تکانم نده! لطفاً..." و انگار که با هر تکان هجوم خاطراتِ تلخِ گذشته اَش پیش زمینۀ چشمان َش می شد.
ناخودآگاه پِلک بَر هم زد و دست ها را جلوی صورت َش تکان داد تا همه چیز را فراموش کند.
نگاه َش به مرد که اُفتاد، نفرت سیاهی شد و چشمان َش را پُر کرد. پَس اُفتاد. حالا دُرُست مرد همه اَش را در بَر گرفته بود.
برقِ هراس و شادمانی در چشمانِ مرد منزل کرده بود. زن را بلند کرد: "بهتر است حالا که برگشته اَم استراحت کنی. وقت زیاد است... دیگر نیازی نیست نگران چیزی باشی."
سپس به کاسه های پخش و پَلا روی میز اشاره کرد: "دیگر حتی لازم نیست آشپزی کنی. هر روز صبح به صبح به خیابان ها بزنی تا تدارکِ یک روز بی مرا بکِشی. دیگر حتی نیازی نیست برای اسکلت های مرغ در صف بایستی و نسیه بیاوری. با فکرِ پُر از قرض و قوله پشتِ این اُجاق گازِ لَکَنده بایستی و سوپ درست کنی. من برگشته اَم. می دانی این یعنی چی؟ یعنی خوشبختی برگشته! یعنی خداحافظ غم. خداحافظ بیگاری."
زن احساس می کرد با هر کلمه از جملۀ مرد سَرَش به دَوَران می اُفتد. با چشم های بسته دست هایش را بر روی کابینت ها می کِشید تا تعادل َش را حفظ کند.
مرد کلمات را به سادگی بر زبان می راند در حالی که از درکِ حالِ زن عاجز بود.
سَدِ راهِ زن شد و برای اولین بار حس کرد غُبار زیادی بر چهرۀ زن نشسته...
زن با صدای گرفته شروع کرد: "هیچ می دانی پس از تو تمامِ دلخوشی های من همین بوده؟ که صبح به صبح آوارۀ خیابان ها شوم، در صف بایستم و اسکلت مرغ بگیرم تا پشتِ این لَکَنده سوپ درست کنم! اینطوری فرصت بیشتری داشتم فراموشت کنم و همینطور فرصتِ درکِ زنده ماندنم را. دیر شده... برای همه چیز. برای آواره نشدن، برای زن بودن و زنانگی کردن هایم دیر شده. دیر کردی. دیر کردنت به من فهماند در حینِ زن بودن باید همزمان مرد باشم. زن بودن از یادم رفته... برگرد!"
- وقایع نگار
- جمعه ۱۴ اسفند ۹۴
- نظرات [ ۷ ]
تنفر ِ من از تو نسبت به تعریفت دربارۀ مسائل ِ مؤنث جات ریز و مو رابطۀ فوق ِ مُستقیمی داره.
+نِکبَت!! :|
- سمفونی صد و نود و سوم: خیالات مغشوش
- سمفونی صد و نود و دوم: واژه به واژه درک کن
- سمفونی صد و نود و یکم
- سمفونی صد و نودم: خصوصے |1|
- سمفونی صد و هشتاد و نهم: بوت [بوی تو]
- سمفونی صد و هشتاد و هشتم: غریبه تر از هفت پشت آشنا
- سمفونی صد و هشتاد و هفتم: پُرروش نکن!
- سمفونی صد و هشتاد و ششم: حال زار کودک درون
- سمفونی صد و هشتاد و پنجم: نامه ای به فرزند در آن سوی ماورا
- سمفونی صد و هشتاد و چهارم: می شود فاش همه
- دی ۱۳۹۵ ( ۱ )
- آذر ۱۳۹۵ ( ۲ )
- آبان ۱۳۹۵ ( ۲ )
- مهر ۱۳۹۵ ( ۷ )
- شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
- مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
- تیر ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
- خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
- ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۷ )
- فروردين ۱۳۹۵ ( ۵ )
- اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۲ )
- بهمن ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
- دی ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
- آذر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
- آبان ۱۳۹۴ ( ۲۲ )
- مهر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
- شهریور ۱۳۹۴ ( ۶ )
- مرداد ۱۳۹۴ ( ۳ )
- تیر ۱۳۹۴ ( ۱۹ )
- خرداد ۱۳۹۴ ( ۴ )
- سمفونی صد و شصت و یکم: Daddy تُخس My
- سمفونی صد و پنجاه و هفتم: #بے پدر
- سمفونی صد و شصت و سوم
- سمفونی صد و پنجاه و نهم: Congratulations To A&R
- سمفونی صد و شصت و چهارم: باریدم
- سمفونی صد و چهل و پنجم: "بختیاری بودن" Be Proud Of
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی صد و پنجاه و چهارم: من و تو
- سمفونی صد و پنجاه و ششم: یاس
- سمفونی صد و پنجاه و سوم: You Is Good
- سمفونی پنجاه و هشتم
- سمفونی چهل و ششم: نخوان مرا
- سمفونی صد و چهل و ششم
- سمفونی صد و پنجاه و پنجم: و باز غم
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی صد و چهل و پنجم: "بختیاری بودن" Be Proud Of
- سمفونی نود و نهم: جُنون ِ همبرگری!
- سمفونی شصت و هشتم: ع
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی پنجاه و سوم: یادم هست! یادت نیست؟
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی شصت و دوم: 00:20
- سمفونی صد و چهل و ششم
- سمفونی صد و پنجاه و پنجم: و باز غم
- سمفونی صد و چهل و سوم: بی ثباتی
- سمفونی نود و نهم: جُنون ِ همبرگری!
- سمفونی هشتاد و ششم: زن ِ بدموقع
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی شصت و هشتم: ع
- سمفونی نود و دوم: محض ِ بیخودی