- وقایع نگار
- جمعه ۳۰ مهر ۹۵
- نظرات [ ۵ ]
- وقایع نگار
- جمعه ۲۳ مهر ۹۵
- نظرات [ ۹ ]
همیشـہ نباید بهش بها بدے و لوسش کنے
گاهے باید بهش فحشم بدے
:)
- وقایع نگار
- چهارشنبه ۲۱ مهر ۹۵
- نظرات [ ۷ ]
- وقایع نگار
- يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵
- نظرات [ ۳ ]
روماے عزیزم!
امشب کـہ مادرت برایت مےنویسد از فرط احساساتے بودن خود شرمسار است.
زیرا وقت برگشت بـہ خانـہ پسر کوچکے را در راه دید کـہ صدهزار بار تداعےگر تو در ذهن َش شد.
گرچـہ مادرت هنوز از خیلے مسائل ناآگاه است. مثلاً نمے داند ممکن است جز او بـہ چـہ کسے بروے اما امشب با دیدن پسرک شیرین هزاران بار دعا کردم اے کاش شبیـہ او باشے کـہ بے شباهت بـہ ژست کودکے هاے من نبود. همان موهاے لخت مشکے، صورت دوّار و عینک گرداگرد.
آه... کـہ اگر ساعت زمان داشتم تنها یکبار برمےگشتم تا لپ هاے نرم پسرک را بگیرم و بچلانم در این همـہ نبودنت.
روماے عزیزم!
در همـہ ترس بود و نبودت نسبت به آیندہ اے کـہ ما زمینیان حاضر از آن بے خبر هستیم، باز هم عاشقانـہ مےخواهم باشے... بیایے... به دنیایمان رنگ بپاشے... بـہ دستان نومیدمان گرما ببخشے...
آنقدر کـہ هرگاه بودنت را شبیـہ سازے مےکنم، اشک از تلاطم وجودم بـہ چشمانم جار ے مےشود.
قلقلے کوچک من، مےدانم روزے مےرسد کـہ من از این همـہ عشق و احساسے کـہ نسبت بـہ تو دارم، شرمگین مےشوم. آخر مگر مےتوانے در محدودہ احساسات من زندگے کنے؟ من با این همـہ حس یک محدودکنندۀ ضعیف مےشوم کـہ فقط مے خواهم بیخ ریش خودم بمانے.
روما، اگر آنقدر بزرگ شدے کـہ روزے این نوشتـہ بـہ دستت رسید و من بـہ عنوان مادرت همین قدر ناتوان از کنترل حس بودم، مےخواهم مردانـہ جلویم بایستے...
آخر تو اولین و آخرین مرد من هستے! فرزندِ همیشہ کوچک و شیرین من...
- وقایع نگار
- سه شنبه ۱۳ مهر ۹۵
- نظرات [ ۵ ]
یکـ/ داشتم فکر مےکردم...
"شین" را دوست دارم.
نـہ...!
چقدر شین را دوست دارم.
در آن همایشِ پُرشکوہ کـہ سهمِ بیشترے از نمایش را شین داشت من همان معشوقِ مشوق بودم.
از نوعِ دلشکستـہ...
در نبودِ "میم".
گردشِ اسلوموشنِ لب و دهانِ شین پاسخِ چشم هاے جستجوگرم را داد: "نگرد... نمےآد."
تکان تکانِ این تصاویرِ محو با حرکاتِ آرام تنها خاطرۀ خوابِ دیشبم شد.
و آن حرف...
"از اول هم مےدانستم... معلوم بود این تو هستے کـہ مےمانے."
صدا آرام و آرامتر مےنشست و روح دور و دورتر مےرفت. [با لبخند]
وقت نشد بنشینیم. کنار هم.
اما وقت شد خاطرہ بازے کنیم. با چهره هاے هم... با حرف هاے هم... با شادے هاے برق گرفتـہ حصولِ این همـہ وقت...
من و حالتِ سردرگریبانم،
او و خوشحالے پیدا کردہ اَش.
میمِ دیگر کنارم جاے گرفت. با جواهراتِ زیباے آویختـہ.
همراه با دوستے کـہ هرگز تصویرَش در ذهنم نماند...
و یک گُنگے گَس انتهاے خوابم.
دو/ "بعضے وقتها بـہ دستهایم نگاه مےکنم و فکر مےکنم کـہ مےتوانستم پیانیست بزرگے شوم... یا یک چیز دیگر. ولے دستهایم چہ کار کرده اند؟
یک جایم را خارانده اند، چک نوشتـہ اند، بندِ کفش بستہ اند، سیفون کشیده اند و...
دستهایم را حرام کرده ام.
همینطور ذهنم را."
+ دزدے از نوشتـہ هاے یار =)
~> بهش حسودیم مےشـہ... 3>
سه/ نروژے را پاس بداریم حتے اگر پدر مادرمان نروژے نبوده و نیستند. [حداقل براے رفعِ بیکارے!]
:->
- وقایع نگار
- يكشنبه ۴ مهر ۹۵
- نظرات [ ۶ ]
- وقایع نگار
- شنبه ۳ مهر ۹۵
- نظرات [ ۶ ]
"دیشبــ دلِ خانمےُ شکستم،
از دستم گریـہ مےکرد...
ناراحت شدم ولے فکر کردم
گریـہ واسـہ زن خوبِ!
زن کـہ گریـہ کنـہ دلش وا مےشـہ."
+ یکے از پیش نویس هاستــ ...
وقتے اینُ پیاده کردم، ننوشتم از کے و کجا بودہ اما مطمئنم نقل قولِ. =)
- سمفونی صد و نود و سوم: خیالات مغشوش
- سمفونی صد و نود و دوم: واژه به واژه درک کن
- سمفونی صد و نود و یکم
- سمفونی صد و نودم: خصوصے |1|
- سمفونی صد و هشتاد و نهم: بوت [بوی تو]
- سمفونی صد و هشتاد و هشتم: غریبه تر از هفت پشت آشنا
- سمفونی صد و هشتاد و هفتم: پُرروش نکن!
- سمفونی صد و هشتاد و ششم: حال زار کودک درون
- سمفونی صد و هشتاد و پنجم: نامه ای به فرزند در آن سوی ماورا
- سمفونی صد و هشتاد و چهارم: می شود فاش همه
- دی ۱۳۹۵ ( ۱ )
- آذر ۱۳۹۵ ( ۲ )
- آبان ۱۳۹۵ ( ۲ )
- مهر ۱۳۹۵ ( ۷ )
- شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
- مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
- تیر ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
- خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
- ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۷ )
- فروردين ۱۳۹۵ ( ۵ )
- اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۲ )
- بهمن ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
- دی ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
- آذر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
- آبان ۱۳۹۴ ( ۲۲ )
- مهر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
- شهریور ۱۳۹۴ ( ۶ )
- مرداد ۱۳۹۴ ( ۳ )
- تیر ۱۳۹۴ ( ۱۹ )
- خرداد ۱۳۹۴ ( ۴ )
- سمفونی صد و شصت و یکم: Daddy تُخس My
- سمفونی صد و پنجاه و هفتم: #بے پدر
- سمفونی صد و شصت و سوم
- سمفونی صد و پنجاه و نهم: Congratulations To A&R
- سمفونی صد و شصت و چهارم: باریدم
- سمفونی صد و چهل و پنجم: "بختیاری بودن" Be Proud Of
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی صد و پنجاه و چهارم: من و تو
- سمفونی صد و پنجاه و ششم: یاس
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی پنجاه و هشتم
- سمفونی چهل و ششم: نخوان مرا
- سمفونی صد و چهل و ششم
- سمفونی صد و پنجاه و پنجم: و باز غم
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی صد و چهل و پنجم: "بختیاری بودن" Be Proud Of
- سمفونی نود و نهم: جُنون ِ همبرگری!
- سمفونی شصت و هشتم: ع
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی پنجاه و سوم: یادم هست! یادت نیست؟
- سمفونی صد و پنجاه و یکم: وحشت در پارک سوزنے
- سمفونی شصت و دوم: 00:20
- سمفونی صد و چهل و ششم
- سمفونی صد و پنجاه و پنجم: و باز غم
- سمفونی صد و چهل و سوم: بی ثباتی
- سمفونی نود و نهم: جُنون ِ همبرگری!
- سمفونی صد و چهل و هشتم: مرگِ بدی
- سمفونی هشتاد و ششم: زن ِ بدموقع
- سمفونی شصت و هشتم: ع
- سمفونی نود و دوم: محض ِ بیخودی