یکیـ از خوش بختی هامـ این بود وقتِ تُخس مودی تـــ مُچتُ گرفتم!

+ من هنوز که هنوزِ وقتی بهت فکر می کنم تداعی گرِ آدمِ خُل و چِلِ مودی ای هستی که فازِشُ من که سَهلِ، خودشم نفهمیده. 

من هنوز که هنوزِ وقتی به لحظه های خوشِ بودن باهات فکر می کنم، غرقِ خنده های آغشته به تمسخرِ خودم و دور و وَری هام هستم که تخته اَت دچار نقص فنی بوده. 

من هنوز که هنوزِ وقتی به آخرین دعواییـ که با هم کردیم، می اُفتم تَهِ دلم خوشحالم از اینکه نگفته ای نذاشتم که الان یِوَری باشم.

من هنوز که هنوزِ از این که خودتُ انقدر لَجَن معرفی کردی، خوشحالم. لجم نگرفته از اینکه امشب باهات حرف زدم تا تکلیف ذهنِ بیکارۀ خودمُ روشن کنم چون مطمئناً فردا وقتی سَرمستی های بد مودی تـــ پرید، یادِش می اُفتی شُل و وِل راه می اُفتی که ببخشمت. 

من هنوز که هنوزِ با خیالِ بی خیالتم، هانی

+ اگه این آدمایی که من دور و وَرَم می بینم اظهار سالم بودن می کنن، من باید به دیوونگیام افتخار کنم! [والا، کی به کیه؟!]