گاهیـ اوقات دخترها حرف هاییـ می زنند که مَحضِ دل خُنَکیِ؛
معمولاً اینطور دخترها وقتی که عاشقِ سینه چاکِت کنارتِ یا تو سکوت کامل به سر می بَرَند یا وقتی مطمئن شدند حواسِ کسی نیست، با صدای نازُک شدۀ عِشوه ای برای جلبِ توجه شروع به مطلوم نمایی می کنند.
به نظر من فقط اینجاست که عاشقِ سینه چاک برای جلب رضایت باید عادی بودنُ کنار بذاره و تو سوپرمنِ واقعیُ ببینی وگرنه... رَده!
دخترهای اینطوری که قریب به 99.5% تُرشیده اَند و گهگاه با آدم های شِبه خود، علاف و بیکار می چرخند تا نقشه عملی کنند. کافیِ سوپرمنِ شما رُ حواس پَرت ببینند آنچنان شما رُ آغشته به تیکه های خیسِ حاصل از تُند تُند بلغور کردن توسط زبان و دهن می کنند که تا بر می گردی می بینی داره ازت چکه چکه آب می ریزه!
البته که تقصیر سوپرمن ها نیست چون تجربه ثابت کرده اگر حضورِ حواسِ سوپرمن ثابت شده بود هم نصفِ بیشتر از زبانِ متلک های دخترهای اینطوری سر در نمی آرند.
پس زیادی زور نزنید!
تا چند سالِ پیش وقتی به مواردِ اینچنینی برخورد می کردم تا شبانه روز یک نفس شروع به غیبت کردن از دخترها می کردم تا ثابت کنم که حق با من است. البته که نتیجۀ موقت داشت. بالاخص اگر علاقۀ سوپرمن تایتانیکی بود. 
اَما به مرور زمان این حس رخت بربست و من ترجیح دادم میدونُ خالی کنم.
این پُر و خالی کردن ها به علاقه ربطی نداره. گاهیـ انقدر بی حس و حالی که حوصلۀ سر و کَله زدن با چند نفرُ همزمان تو رابطه اَت نداری. برای همین ترجیح می دی روح و مغز و همه چیتُ با هر نوع حسِ لحظه ای بذاری و بری. 
شاید هیچوقت از تصمیمِ دیشبم خوشم نیآد. همینطور که الان نمی آد. من هیچوقت آدمِ میدون خالی کردن نبودم. همیشه آدمِ سر و کله زدن بودم. همیشه آدمِ پیروز شدن بودم. همینُ می خواست ولی حاضر به ریسک هم نبودم. حاضر برای کاری که چند سالِ پیش کردم و ضربه ای که بعداً ازش خوردم، نبودم. حسابِ دو دوتا چهارتا می گفت اگر ریسک کنی و به نتیجۀ دلخواهت نرسی به همه چیت گَند می زنی! 
و آدمی که می دیدم... سوپرمن نبود! آدمی که بدونِ اینکه مطمئن شده، دفاعیه صادر می کرد آدمِ ایده آلِ من نبود. برای یکبار هم شده باید رو می زد می گفت: "فلانی چی گفتی که این اینطوری گُر گرفت؟" 
آدمِ به ظاهر منطقی ای که حرف منُ قبول نکرد اما چشم و گوش بسته حاضر شد حرفِ کسیُ بپذیره، آدمِ من نبود. 
آدمِ من آدمی بود که وقتی دید بارمُ می بندم، بارِ خودشم می ذاشت می گفت: "کجا؟! با هم می ریم!"
آدمِ من آدمی بود که وقتی دید ناراحتم می رفت دَخلِ ناراحت کننده های مُتحرکِ دهن گشادُ می آورد. حدِاقل به ظاهر. نه این که منُ به بهانه آوردن متهم می کرد. 
واقعاً بهانه یعنی چی؟ تا جایی که به خاطر می آرم، دلیلِ مهمِ من برای بقیه بهانه ای برای رفتنم بوده. 
"رفتن" خواستِ من نبود. "دچار شدن - مُبتلا شدن" خواستِ من بود. خواستِ من هرگز مُحقق نشد.