گـآهـی انتهای راه چیزی نیست که از ابتدای آن سنجیده ای.
گـآهـی در کمال ِ ناباوری آخرین راه ِ به ذهن رسیده اَت اولین راه برای مسیری روشن در زندگی اَت می شود.
گـآهـی آدم های ابتدای راه به آدم های انتهای راهت شباهت ندارند، آنوقت باید برای مسیر روشن دیگر تَرک بگویی ـشان. 
دنیای آدم ها که فرق داشته باشد یعنی آسمان و زمین ـشان یکی است اما آن را یکی نمی دانند. فهم ِ هردو هم اگر تا به اوج رسد، نمی توانند همدیگر را تحمل کنند. یکــ جایی تعارف ها را جـِر می دهند و حرمت ها را می دَرَند تا از قفس با هم بودن ـشان رها شوند.
آدم ها که همدیگر را نفهمند، دنبال بهـانه می گردند. 

نون عزیزم
شاید نهایت ِ ناراحتی من از تو به خاطر حرف های نسنجیده و کار ِ عجولانه اَت یک روز طول کشید. ولی آخرهای همان روز تمام شد انگار. همه چیز... پـــرید! 
همۀ تاثیرت عیناً تمدید نکردن های پنی سیلین یکباره پرید.
راحت شدیم هر دو انگار.
گرچه گاهـاً از فکر کردن به تو که در گوشه ای از گذشته ام قرار است خاک بخوری، غمگین و افسرده می شوم ولی طولی نمی کشد که تمام می شود.
به قول امیـر مگر نه اینکه حرف زدن هایمان برای رفع بیکاری ـمان بوده؟ پس دیگر ناراحتی ندارد. 
با همۀ این هـا هنوز هم احساس می کنم جزئی از خاطرات شیرین گذشتۀ منـی... در قالب همان آدم ِ ساده، دوستت خواهم داشت.