یک . دیروز استخر جــو سنگین بود. از آن جوها که نه تنها من که همه احساس می کردند و بالقوه اینطوری [ :-< ] بودند. برای من علاوه بر یک روز مزخرف یک روز لج درآر هم بود چون مربی ایستاده بود و کیست به قول خودش اندازۀ یک پرتقال َ ش را گرفته بود و با آه و ناله می گفت: "حالــــم بده! کاش زنگ می زدم که شما نیاید. امروز کسی هم نیست. فقط تو آب باش." و من فکر می کردم کِی حال ایشان می تواند خوب باشد. تقریبا از 5 جلسۀ خصوصی 4 جلسه به بهانه های مختلف از در آب آمدن سرباز می زند. آنقدر که من حتی شک کرده ام شنا بلد باشد. جالب تر این که ادعایش ماتحت خر نر را پاره می کند. "من طی دوره های مختلف مربی برتر شده ام. بس که بااخلاق بوده ام." دلم می خواست خرخره اش را زیر دندان هایم بگیرم و بجوم تا یکم دلم از آن همه سرسری گرفتن های بهانه دارش خنک شود. 
با این روحیه خیلی همت کنی سرت را روی زمین بگذاری و بمیری! دیگر کلاس رقصت چه صیغه ای ست؟

دو . اصلاً به موسیقی کشش ندارم. به نظرم اکثر موزیک ها تند و اعصاب خورد کُن شده اند. باز ترجیح می دهم یک موسیقی کــِـش دار متن بشنوم. بی صدای مزاحم... همچین آرام که اعصابم را روی دُور یواش ببرد.
نمی دانم این دوره ای که در آن به سر می برم، چه نام دارد.


 سـہ . دیگر حتی حوصله ندارم ببینم حواس الف به من هست یا نیست. یعنی در این مقطع زمانی برایم مهم هم نیست اصلاً. باشد یا نباشد... چه اهمیتی دارد وقتی من حتی بدون بودن او روزم را شب می کنم و بالعکس. 
کتاب می خوانم. کتاب "روی ماه خداوند را ببوس"... همان که از نظر الف مسخره ترین کتاب دنیاست ولی من با خواندن َش دلم می خواهد ادامه بدهم. بخوانم تا ببینم ته ته ِش چه می شود. لااقل توانسته مرا که چند ماه از جریان کتاب خوانی فاصله گرفته بودم، جذب کند.
سریال می بینم. همیشه عادت دارم وقتی فیلم مورد پسند کم می آید یک سریال کم قسمت را جایگزین کنم. علاوه بر Blindspot و AHS: Hotel که در حال پخش دنبالشان می کنم، The Fall را می بینم. حداقل َش این است که من با این کارها OK ام.

The fall

+ از Jamie Dornan خوشم میاد. بیشتر به خاطر این که سرد و خوشتیپهـ :| =)
از Gilian Anderson هم بدم نمیآد ولی بیشتر منُ یاد Vera Farmiga میندازه که من Farmiga رُ ترجیح میدم. :))

چهـار . عصر جواب آزمایشم را می گیرم. احتمالاً پس از آن یک جریان روتین دیگر آغاز می شود. همان جریان مضحک دکتر و مریض.