1. انتخاب واحد کردم. دو سه واحد ناقابل برداشتم که مبادا به خاطر تاخیر در صدور مدرک کسی به شعور ناشی از تحصیلات عالیه ام شک کند! 


2. اعتراف می کنم من یک حسود ِ حساس ِ منزجرکننده هستم. 

من به تک تک کلمات الف که برای جنس مؤنث خرج می کند، دیوانه وار حسد می ورزم. در این مواقع شما مرا نمی شناسید چرا که چند دقیقه قبل تر از آن به یک ملفیسنت همه فن حریف تبدیل شده ام. با قابلیت های بیشتر. مثلا می توانم بی نهایت وار سکوت کنم. از دو سه دقیقه تا سه چهار ساعت یا شاید هم بیشتر هیچ حرفی نمی زنم. بت می شوم در حالی که درونم پر از جیغ و فریاد است. صورتم بی شباهت به برج زهرمار نمی شود. با اخم های درهم ولی لب های به هم دوخته شده که کافی است الف نفس بکشد یا بی ربط به همان موضوع حرف بزند آن وقت است که سگ هار درونم شروع می کند به پاچه گرفتن. بلند و بلندتر بهانه می گیرد و در آخر همه چیز را به هم ربط می دهد تا به آن موضوع اصلی برسد. 

الف می داند که بهترین کار در این وقت سکوت است. چه بسا اگر دفاعیه صادر کند پتک است که قاضی [که در آن لحظه من باشم] به جای میز بر سر و دک و دهان او فرود می آورد تا بفهمد حق با کیست! البته که سکوت کفایت نمی کند. برای آرامش اینجانب حرف های رمانتیک بیشتر و بیشتر می طلبد.

اکنون در وضعیت سکوت به سر می برم.


3. مکالمۀ دو دختر دانشجو در WC یونی!

- اه... چیکار کردی؟! چه بوی گندی راه انداختی! [در حالی که فیس له و لورده اش را با انواع و اقسام حرکات فیزیکی مچاله می کند تا حرص تخxی تخیلی اش را نشان دهد]

- شما تو دستشویی چیکار می کنید؟! توقع داشتی بوی کوکو شنل به مشامت بخوره؟ [با نهایت خونسردی دست هایش را با مایع دستشویی می شوید نگاهی تحقیرانه می اندازد و می رود]


4. به نظر من ازدواج هیچوقت تعهد نیاورده. چه کسی می تواند تضمین کند نشانه ای بر صفحۀ شناسنامه ات تعهد می آورد؟ احساس تاهل درونی است که تعهد می آورد.


5. آخرین دیالوگ ثبت شده از Les Revenants در ذهنم.

- چرا دروغ بگویم؟

- چون اگر راست بگویی همه فکر می کنند دروغ گفته ای.

تمام شد...


6. واتس یور فاز؟! 

وای آر یو ساچ اِ فاکینگ ایدیوت؟؟؟؟؟