1. در این اوضاع وانفسا که از هر طرف محاسبه کنی وقت زیاد می آوری، دوست دارم برنامه ام را با فیلم و سریال های دوست داشتنی ام پر کنم. 

البته تا قبل از آشنایی با الف به این سو متمایل نبودم. گاها چه می شد یک فیلم را دانلود می کردم و می دیدم ولی پس از آشنایی با الف سلیقۀ موسیقیایی ام تغییر کرد و پیگیر فیلم ها و سریال های به روز شدم.

دارم فکر می کنم چه چیزی باعث می شود به خاطر یک نفر علاقه ات را تغییر بدهی و در مسیر درست تری قرار بگیری. وقتی به اوایل رابطه ام بر می گردم یاد الف می افتم که در نقش پدرانه یا حتی استادانه برایم ظاهر می شد. انگار که دارد به یک بچۀ فسقلی از پایه اطلاعات موسیقیایی اش را منتقل می کند. سخت گیرانه و پیگیر. هر موزیکی که به نظرش مناسب می آمد را همزمان می داد و می گفت گوش کن ببین نظرت چیست و من چه مشتاقانه به نت ها گوش می سپردم. طوری موزیک را بالا و پایین می کردم که انگار خود الف است دارد می نوازد. چه بسا اگر Lyricsـی هم داشت به دنبال متن و ترجمه اش می رفتم تا ببینم آیا چیزی در آن ها هست که مربوط به من و الف باشد؟!

راستش را بخواهید خیلی قبل ترها برای گوش هایم احترامی قائل نبودم. آنقدر که هر موزیکی را به گوش هایم می خوراندم و همچون احمق ها نیشم را تا بناگوشم باز می کردم که یعنی خیلی اهل موسیقی ام!

بعدا به واسطۀ الف فهمیدم کشش من رو به موسیقی سنتی [موروثی]، راک و سمفونیک متال [و دیگر شاخه های ملایمش!] است. 

دربارۀ فیلم هم همینطور، شاید یکی از دلایل کشش من همپا بودن الف بود. پایۀ همدیگر می شدیم تا با هم ببینیم و با هم گوش بدهیم. 

خیال می کنم همین دیدن ها و شنیدن ها ریشۀ روابط را محکم تر می کند. به گونه ای که دیگر دل کندن سخت می شود. تو به دیدن و شنیدن از دریچۀ او عادت کرده ای پس بعد از او چه... و حتی نمی توانی تصور کنی بعد از او قرار است بروی با یکی دیگر موزیک پاپ دمپائی زاده [شماعی زاده] و ... را گوش بدهی و برایت مسخره نباشد!


2. Pompeii را دیدم. فقط به خاطر Kit Harington. دروغ نمی گویم ولی من عاشق این نیم وجبی با آن فیس مردانه و غیرسوسول معابانه اش هستم. ته ریش - موهای به قول الف بینگول بینگولی! 

شاخ نبود ولی صحنه های [نه از آن صحنه ها!] قشنگی داشت.