"آ" به خاطر ندانم کاری های عاشقانه اَش باز گیر اُفتاد و تقریباً همه مان را در حصاری از چه کنم چه کنم هایش محاصره کرد. 
"آ" به دور از نسبت فامیلی اَش هموراه برایم در ابهام قرار داشت.
متاسفانه محبت های کرده و نکرده میان مان با بار حساسیت های ایجاد از بیماری موروثی اَش بیشتر از این ها اجازه نداد فرصت شناختن همدیگر را داشته باشیم.
نه این که خدای نکرده "آ" در جمع مان نباشد، فقط می دانم حتی پس از این پروسه بستری شدن در بیمارستان همه چیز به قبل باز می گردد.
"آ" با شرایط دارد می سازد. آنکَس که من حتی فکر نمی کردم یک روز در نبود فرزندان بالغ َش نتواند روز را شب کند، شب های دور و دراز آن محیط درهم برهم را به صبح می رساند. تنهایی...
گرچه سایۀ همسر "آ" حتی از دورتر ها هم حس می شود. آنقدر جنس ِ این حمایت عمیق است که تنگناهای درون َم از لحظه به لحظه کنار هم بودن هایشان اینچنین شگرف به ذوق می آید.
گاه آکنده از عشق، گاه آکنده از حسرت و حتی چیزی در وجود دخترانه اَم که بعدها ممکن است شکل زنانه بگیرد، قلقلک می آید که آیا مرد من هم اینچنین قرار است مرا همراهی کند؟ به من عشق بورزد و تنهایم نگذارد؟ 
اوایل ِ این درگیری ها که من هم در این جمع صمیمانه به خودی ِ خود در آن غوطه ور شده بودم، رنگ باخته بودم. 
احساس ِ ترس شدید از اینکه چه انتظارمان را می کشد، ناخودآگاه سیاهی های ذهنم را بیدار می کرد و غالباً از زندگی نُرمال َم دور شده بودم.
از همراه بودن ها و دلداری دادن های امیر نمی توانم چیزی نگویم.
در تک تک ِ لحظات انگار این مرد ِ تماماً خونسرد برایم نازل شده بود تا مرا آرام کند.
اینکه بگویم امیر هیچگاه از اتفاق افتادن های اینطوری ناراحت نشده و نمی شود، اصلاً منصفانه نیست. 
گرچه تا چند روز گذشته از نوع برخورد یا دلداری اَش حرصم می گرفت و انتظار داشتم پا به پای من همه احساس های دخترانه اَم را او هم داشته باشد، داد و بیداد راه بیاندازد، عصبی شود و حتی گریه کند ولی او فرق داشت. 
ناراحتی ِ امیر مردانه بود. با هاله ای از خونسردی ِ خفیف که چه کنم های مرا التیام می داد و می گفت نباید کاری کنی، باید آرام باشی تا آنچه که پیش می رود را با هم ببینیم.
اینکه ذهنم آرام تر شده تا بنویسم را مدیون دیگر دوستانم هم هستم.
دوستانی که شاید به این بهانه بیشتر دوست دانستم شان، بیشتر به رنگ دوستی شان پِی بردم و شد که روحیه ام را باز بسازم تا روحیه بدهم.

+ برای "آ" ِ ما هم دعا کنید. :)