یک. فرضاً شما عاشق یک عوضی تر از عوضی شده بودید، حتی اگر حالا با او [لاشی Or بدکاره] رابطه ندارید حتماً در موقعیت های پیشین ویژگی هایی از ایشان دیده بودید که مجوز ورود به زندگی تان را گرفته بودند. پس ننشینید از "او"های زندگی تان بد بگویید. چه بسا خودتان به خاطر انتخابتان زیر سوال می روید. با تشکر. 

دو. Copenhagen را دیدم. آنطور که می گفتند: "آی، های و..." نبود. از نظر من یک فیلم سینمایی ِ ساده بود. با دیالوگ های یکی در میان خوب. از کل یک ساعت و سی و هفت دقیقه اش می شد عاشق این دیالوگ شد. به علاوه آهنگ Agatha Kasper - Stay With Me

+ ترجمۀ دیالوگ [کامل تر] : در شمال کشور جایی هست که دو اقیانوس به هم می رسند. [...] مادرم مرا برد به جایی که ساحل تمام می شد. به سمت راست اشاره کرد؛ جایی که دریای بالتیک جریان آب به سوی غرب حرکت می کرد. و به سمت راست اشاره کرد؛ جایی که دریای شمال جریان آب به سوی شرق حرکت می کرد. سپس به وسط اشاره کرد و گفت: "رابطۀ بی نقص همین است. می توانی به سمت راست و چپ نگاه کنی در حالی که دو دریا سر جایشان هستند و می توانند در وسط به هم بپیوندند ولی هیچوقت خودشان را در آن یکی دیگر گم نمی کنند. هر اتفاقی بیافتد آن ها خودشان هستند."

سه. این که می گویند رویا می میرد، حقیقت است. گاه شیرین.